indecent-proposal-1095-16x9-large.jpg

موضوع از اینجا شروع شد که مریم طوسی قهرمان دو میدانی زنان ایران در صفحه فیسبوکش به خبری اشاره کرد که در رسانه های رسمی ورزشی کمتر انعکاس یافت. خبر در مورد مشکلات زهره صابری سرپرست یکی از تیم های بسکتبال زنان در تهران بود. وقتی که او به شرکت ها و سازمانها مراجعه میکند تا حمایت مالی این آنها را برای گرداندن تیمش طلب کند صاحبان این شرکت ها پیشنهادهای بیشرمانه ای را به او مطرح میکنند. جزییات قضیه را در اینجا بخوانید اما کلیات موضوع از این قرار است که صاحبان شرکت ها از زهره صابری خواسته اند که  خودش و بازیکنانش در میهمانی های صاحبان شرکت حضور پیدا کنند و با این آقایان مهربان تر باشند تا ازپشتبانی مالی لازم بر خوردار شوند

این خبر در صفحه فیسبوک مریم طوسی انگیزه ای شد که بیش از صد نفر درباره ان اظهار نظر کردند. تقریبا همه اظهار نظرات در حد غرغرهاییست که در تاکسی های خطی میدان رسالت تا بنی هاشم سالها شنیده ایم. چیزهایی از این دست: خاک بر سر مدیران این مملکت؛ مسولین کجان؟ ای  بی شرفها؛ درود بر تو بانوی با شرف اریایی؛ باید این جور آدمها را افشا کرد؛ کوروش بیدار شو که از ایرانت هیچی نمونده؛ تازه این یکی ازتربیتهای جمهوری اسلامیست از وقیحترهاش خواهیم دید

مشکل کجاست؟

در ورزش ما واژه حرفه ای شدن به دلیلی که هنوز برای من ناشناخته است با واژه های پیشرفت و ترقی مترادف شده است. همه میخواهند لیگ ها حرفه ای راه بیاندازند بی انکه به این نکته توجه کنند که ورزش حرفه ای اصولا بر پایه یک بیزنس کیس یا طرح کسب و کار پایه ریزی میشود . طرح کسب و کار به این معناست که محصولی یا خدماتی  تولید شود که مشتری یا مخاطب حاضر است بابت آن پول پرداخت کند. وقتی مشتری حاضر شد بابت محصول یا خدماتی که دریافت میکند پول پرداخت کند انوقت است  که این کسب و کار میتواند گردش مالی داشته باشه. ورزش بانوان در ایران به دلیل مشکلات ناشی از قوانین و عرف جامعه چگونه میخواهد محصولی یا خدماتش را به دست مشتری برساند؟ وقتی که پخش تلویزیونی مسابقات ورزشی زنان از گناهان کبیره است, زنان ورزشکار ما حق کسب درآمد از طریق تبلیغات را ندارند و محوطه سالن های ورزشی زنان در سی و اندی سال گذشته از نیروگاه های اتمی شدید تر محافظت شد اند تا خدای نکرده تشعع رادیو اکتیو ورزش کردن زنان مردان غیور ما را حالی به حالی نکند، چگونه میتوان محصول این لیگ حرفه ای را به دست مشتری رساند و از آنها پول طلب کرد؟ اگر پول مشتری وارد لیگ حرفه ای بسکتبال زنان ما نمی شود پس این چطور کسب و کاری است؟ اینجاست که مسوولین تیم ها باید اعتبار لازم برای گرداندن تیم را از راه های ابتکاری چاره کنند  

یکی از این راه ها جذب اعتبار از سوی اسپانسر و تامین کننده های مالی است. اما تامین کننده مالی ایرانی که پولش را در لیگ بسکتبال زنان خرج میکند چه بازگشت سرمایه ای دارد؟ آیا این کار را برای قربت باریتعالی و پاکی قلبشان انجام میدهند؟ یا برای آن ده درصد معافیت مالیاتی که به راحتی با رشوه به مویدی مالیاتی میتوان انرا خرید؟ تامین کنند مالی ایرانی که یا یک شرکت دولتی است که با پول یا مفت نفت میچرخد یا یک شرکت خصوصی است که خدا میداند در وضع اقتصاد موجود در کشور با چه روشی خرج و دخل میکند. در هر دو حالت قابل تصور نیست که یک حمایت کننده مالی بابت کمکی که به تیم ورزشی میکند چه بازگشت سرمایه ای خواهد داشت

اینجاست که برخی این صاحبان سرمایه ، با اتکا به پولشان و احساس امنیتی که همین پول در جامعه بی قانون ایران برای انها هدیه آورده به خودشان اجازه میدهند که با زن ورزشکار ایرانی مانند زنان تلفنی (دوستان اگر پیشنهاد بهتری در مورد این عبارت دارند بفرستند تا تصحیح شود ) بر خورد کنند. در گذشته روابط جنسی خارج از خانواده ( انچه در قدیم روابط نامشروع خوانده میشد) در این حد بود که صاحب حجره یا حاجی بازار زن جوانی را صیغه ( یا بدون صیغه) در اختیار میگرفت و با تامین زندگی اش او را به عنوان ابزار تطمیع جنسی اش قرار میداد. این وضع یک قرارداد نا نوشته اجتماعی بود که هم به دختری که از لایه های محروم جامعه آمده بود و  تصمیم گرفته بود راه کوتاه تری برای تجربه زندگی کردن مثل ثروتمندان را را بیازماید شانسی میداد و هم به آن مرد میان سال اجازه میداد که برای ساعتی هم که شده زندگی از دست رفته جوانیش را دوباره بدست آورد.  عمیق تر شدن فاصله بین فقیر و غنی و محو شدن روزافزون طبقه متوسط از جامعه امروزی ایران این باور که «هر چیزی خریدنی است» را جامعه بیش از پیش نهادینه میکند. شاید در گذشته های دور مردان زن باره پیشنهاد بی شرمانه شان را  تنها با زنانی خاص در میان میگذاشتند اما اکنون این پیشنهاده ها به هر کسی داده میشود. منشی شرکت، همکار اداری، تحویل دار بانک، خانم دکتر دندان پذشک، زن همسایه و الان قهرمان ورزشی ... همه و همه شانس برابری برای دریافت چنین پیشنهاد های بیشرمانه ای دارند

Posted
AuthorKaran Makvandi
Categoriesغرغر

فلش بک

سالهای شصت و شش- شصت و هفت زمان اوج خوره بازی بسکتبال من بود. دو تا باشگاه مختلف تمرین میکردم، البته یواشکی مثل کسی که دوتا دوست دختر داره، تازه هر وقت هم پا میداد میرفتیم تو کار زمین اسفالت.  پاتوقمون زمین امیرآباد بود ولی اگر بساط کری خونی به راه بود میرفتیم زمین چارلی، زمین کبگانیان حتی یکی دوبار هم زدیم تو کار زمین مجموعه عمران تکلار در شهرک و جلوی دخترهای محل پوز برو بج (به قول خودمون) سوسول شهرک را زدیم. خوب ما بازیکن باشگاهی بودیم و بلد بودیم چهار تا حرکت بزنیم تا خیابونی بازهای تیم مقابل گوز پیج بشن. کافی بود دو تا پیک اند رول بکنیم تا تیم روبرو انگشت به دهن بمونه. آخه توی بسکتبال خیابونی کسی پیک ان رول و بَک دور و از این قرتی بازی ها بلد نبود؛ تاکتیک خیابونی اینجوری بود که توپ را بگیر و شاخو ببند برو تو تا ببنیم چی میشه. بین همه این زمین اسفالت ها یک زمینی در میدون آریا شهر بود که با بقیه فرق داشت.زمین اریاشهر اصلا زمین بسکتبال نبود؛ یک تیکه کم رفت و آمد از یک بلوار بود که بچه های محل دو تا حلقه درب و داغونه کج و کوله زده بودن به تیر چراغ برق دوطرفه بلوار و بصورت اریب بین این دوتا حلقه مسابقه بسکتبال راه مینداختن. یادمه بچه های تیم پاس و بازیکن های تیم نفت زیاد اونجا پیداشون میشد اما همه شون جلوی حسن کج لنگ مینداختن . این حسن کج واسه خودش کارکتری بود. اون وقتها که ما شانزده هفده ساله بودیم فکر کنم حسن کج راحت سی و پنج شش را داشت. جدا از دهن کجش، که وجه تسمیه اش بود، هیکل و قد صاف و صوفی هم نداشت و بویی از بسکتبال نبرده بود. وسط بازی یک دستش سیگار و یک دستش توپ. توی کار دفاع و پابکس و این حرفها نبود. دریبل میریبل و کراس اور و پیوت هم که واسش افت کلاس بود، اما وقتی با اون استیل افتضاح یک دستی اش شوت سه امتیازی میزد رد خور نداشت. هروقت هم که ما میرفتیم اونجا بازی کنیم یک جورایی گاو بندی میکرد تا حلقه کجه به ما بیفته و حسن کج یک تنه با اون شوت های عجب و غریب ده دوازده متری اش ما رو لوله میکرد. فکرشو بکن همین دیروز از قهرمانی کشور با مدال طلا و حکم قهرمانی اومدی خونه (مثل سگ هم ادعات میشه ) و فرداش حسن کج تو را لوله میکنه. خداییش خیلی زور داشت

فلش فوروارد به امروز

چپ میری راست میری فیبا مسابقه سه به سه ، تک به تک ، چمیدونم لابد پنچ سه یک راه میندازه. تازه داره تلاش میکنه که مسابقه سه به سه روی یک حلقه ورزش المپیکی بشه. مسابقه یک زمینه، چه تک به تک چه سه به سه، نود درصد زیبایی بسکتبال را از بین میبره. این رشته ورزشی، اگه بشه اسمشو رشته ورزشی گذاشت، شاید به درد حیاط مدرسه یا کوچه و خیابون بخوره ولی بیشتر شبیه یک بازی مفرحه تا یک رشته ورزشی واقعی. اگه عالی ترین سطح مسابقات تک به تک جهانی را هم نگاه کنید (ویدیویی بالای همین پست) اینجوره که بازیکنی که توپ دستشه کونش را میکنه به سمت حلقه و عین تانک مدافع را هل میده تا خودشو به حلقه نزدیک کنه. آخر سر هم به زور و ضرب توپ را ول بده روی حلقه. سه به سه هم با اینکه باز وضعش از تک به تک بهتره ولی اون هم نوع ضایعی از بسکتباله. به نظر من تنها انگیزه قابل قبول فیبا از تلاش برای المپیکی کردن این رشته های من در آوردی اینه که کشورهایی که نمیتونن یک تیم درست و حسابی داشته باشن شانس حضور در المپیک را پیدا کنند ولی حساب اینجاشو نکرده که یهویی ممکنه حسن کج، فرهاد تخته زن، اسی لایی کار (کلیه این کاراکترها واقعی هستند) و دیگر کاراکترهایی که بویی از ورزشکاری نبرده اند المپیکی بشن

جرد کاناتون دونده جوانی است از شهر شارلوت تاون در جزیره پرنس ادوارد در کانادا. او عضو تیم ملی دومیدانی این کشور است و در المپیک 2012 لندن قلب دوستداران دومیدانی کانادا را شکست. داستان از این قرار است که در مسابقه فینال چهار در صد متر مردان تیم چهار نفره کانادا پس از تیم جاماییکا و آمریکا از خط پایان گذشت و مدال برنز این مسابقات را کسب کرد. این اولین باری بود که تیم کانادا در این ماده دومیدانی روی سکو میرفت وشادی تیم کانادا وصف ناشندنی بود. اما این خوشحالی فقط ده دقیقه باقی ماند چون با مرور دوباره ویدیوی این مسابقه داوران متوجه شدند که برای کسری از ثانیه پای چپ جرد کاناتون به اندازه دو سانتی متر روی خط جدا کننده بین دونده ها قرارگرفت و طبق قانون دو میدانی این خطا باعث مردود شدن نتیجه کل تیم میشود . همین خطای بی نهایت کوچک باعث شد تیم کانادا اشک ریزان مدالش را به گردن تیم ترینیداد و توباگو که بعد از کانادا از خط پایان گذشتند بیاویزد. در این لحظه حساس بود که دوربین تلویزیونی کانادا روی جرد کاناتون رفت و او با چشمانی پر اب ولی مردانه مسولیت کل این شکست را بر عهده گرفت و از همه هموطنانش عذر خواهی کرد. این عکس العمل مردانه او باعث شد  که حتی تلویزیون های کشورهای دیگر دوربین شان را از روی تیم جاماییکا و ستاره ان ، یوسین بولت، برگردانند و مردانگی این جوان کانادایی را به تصویر بکشند تا جایی که بخش تصویر او روی تلویزیون بزرگ استادیوم باعث شد حاضران المپیک پارک برای مردانگی اش هورا بکشند

ویدیوی بالا مربوط به مراسم بازگشت این ورزشکار به شهرش است که شهردار و استاندار از او استقبال کرده و به خاطر مردانگی اش در پذیرفتن مسولیت شکست و راستگوییش با او به مانند یک قهرمان ملی برخورد میکنند

در سوی دیگر این کره خاکی ، سرپرست تیم ملی بسکتبال جوانان ایران،  که تیمش به تازگی از تیم تایوان با یک امتیاز شکست خورده خودش را به هر در و دیواری میزند که این شکست را به گردن دیگری بیندازد. در فرازهایی از این مصاحبه او میگوید

در بیست ثانیه پایانی بازی روی بازیکن ما خطا شد اما داور بی توجه از کنار آن گذشت. همان زمان بازیکنان چین تایپه توپ برگشتی را وارد سبد ما کردند. این اتفاق وقتی افتاد که زمان بازی تمام شده بود و دیگر فرصتی برای جبران نبود. به همین دلیل ما با تنها یک اختلاف امتیاز باختیم

 البته این شکست تاثیری در موقعیت تیم بسکتبال جوانان در جدول رده بندی نداشت

 این اولین بازی ما در این رقابت‌ها بود که صبح برگزار می‌کردیم و بازیکنان به این شرایط عادت نداشتند و بدن‌هایشان در خواب بود. برخلاف ما تایوانی‌ها سومین مسابقه‌شان بود که 10 صبح برگزار می‌کردند و شرایط‌شان بهتر از ما بود

این نوع رفتارها معلول جامعه ای است که ارزش ها در آن وارونه شده. وقتی مسوولیت پذیر حمالی ؛ دروغ گویی زرنگی و پشتکار خرحمالی تلقی میشود انتظاری بیش از این نمیتوان داشت. مردانگی فقط به داشتن دم و دستگاه در تنبان نیست، به داشتن ریش و پشم نیست ، مردانگی به ان چیزی است که این جوان ریز جثه کانادایی از خانواده و جامعه اش آموخته

Posted
AuthorKaran Makvandi
Categoriesغرغر

چند ماه قبل از شروع المپیک لندن یکی دوتا از بازیکنان شاخص ان بی ای  خیلی خفیف اعتراض کردند که چرا برای شرکت در تیم ملی آمریکا و رقابت در المپیک دستمزدی به آنها پرداخت نمیشود. این اظهار نظر با طوفانی از مخالفت ها روبرو شد و حتی به این بازیکنان انگ خیانت به وطن زدند. به آنها گفتند که شرکت در المپیک برای هر ورزشکار افتخار بزرگی است و باید از این شانسی که به شما داده شده سپاسگذار باشید. این بندگان خدا هم دنبال قضیه را نگرفتند دلیل این اظهار نظر این دو بازیکن این بود که اگر المپیک و تیم ملی و کمیته جهانی المپیک از حصور این بازیکنان درآمدی کسب میکند چرا بخشی از این درامد نباید به خود انها تعلق یابد. حرف حرف منطقی است ولی اقایان تیم ملی آمریکا و کمیته جهانی المپیک بالای منبر رفتند و فرمودند که در المپیک روح رقابت ورزشی و همیاری ملت ها مهم است ؛ ما پولی در نمیآوریم و خدا خدا میکنیم که خرجمان سر به سر شود

این عکس نمونه ای از دروغ گویی و سود جویی کمیته جهانی المپیک است. در فروشگاه ان بی ای لباس رسمی تیم اوکلاهوما منتقش به نام کوین دورنت به بهایی حداکثر هفتاد دلار فروخته میشود درحالی که لباس تیم ملی آمریکا منقش به نام همین جوان 120 دلار اب میخورد. از نظر کیفیت و جنس لباس اگر لباس اوکلاهوما بهتر نباشد بدتر هم نیست . جالب اینجاست که خود کوین دورنت از فروش لباسش سهم نمیبرد پس این لباس باید ارزان تر از لباس تیم اوکلاهوما باشد. پس تفاوت در کجاست؟ البته سازمان تیم های ملی آمریکا از فروش این لباس سهم میبرند ولی لقمه گنده این گرانفروشی بی سابقه سهم کمیته جهانی المپیک است، همان سازمانی که دم از رقابت سالم و روح ورزشکاری میکنم وقتی دستش میرسد چنان سر مصرف کننده بیچاره میتراشد که نیمی از گوش این بی خبران هم با آن بریده میشود  

Posted
AuthorKaran Makvandi
Categoriesغرغر

در ایران همیشه رسم بر این بوده که تا یک فدراسیون جدید بر سر کار میآمد یا یک مربی تازه برای تیم ملی می آوردند اولین چیزی که  اعلام میشد داعیه جوان گرایی و پشتوانه سازی بود. حتی دیدیم شور حسینی جوان گرایی آنچنان بعضی مدیران ورزشی ما را فرامیگرفت که طرح های انقلابیی نظیر «طرح بیست و هفت ساله ها» ارایه میکردند. قدیمی تر ها به یاد دارند که این طرح از چه مغزهایی بیرون آمده بود

فدراسیون بسکتبال ایران، که همیشه از سوی مخالفانش ، متهم به کم کاری در زمینه پشتوانه سازی و چسبیدن به همین ده دوازده ها بازیکن قدیمی که یواش یواش در حال رسیدن به سی سالگی هستند، برای کوبیدن مشت محکم به دهان یاوه گویانش جوان گرایی را از تیم های ملی و تیم های حرفه ای باشگاهی اش شروع کرده است. ایده اینست که بازیکنان جوان جذب تیم های حرفه ای شوند و در کنار بازیکنان مسن تر تجربه کسب کنند و ابدیده شوند. حتی در هنگام اعزام تیم های ملی بزرگسالان هم فدارسیون یکی دو بازیکن جوان را همراهشان میکند تا به قول معروف میدان دیده شوند

اگر خودتان را جای مربیان باشگاه های حرفه ای و یا مربیان ملی بگذارید، آیا حاضرید از بازیکن جوانیی که اصطلاحا «هنوز جواب پس نداده» و روی نیمکتتان نشسته در لحظات کلیدی یک بازی رسمی استفاده کنید؟ آیا حاضرید دقایق بازی بازیکن حرفه ای و آبدیده تان را به بازیکن جوان و بی تجربه بدهید؟ حتی اگر به پشتوانه سازی هم اعتقاد داشته باشید آیا عاقلانه است که بازیکن سیصد میلیون تومانی تان را روی نیمکت بنشانید و بازیکن جوان چهل میلیونی تان سی و هشت دقیقه بازی کند؟  این پارادوکس جوان گرایی در بسکتبال ماست. هیچ بازیکن جوانی از نیمکت نشینی بازیکن نشده. هیچ بازیکن جوانی با بازی کردن در دقایق کم اهمیت بازی تبدیل به صمد، افاق، کامرانی و اوشین نمیشود. شغل بازیکن بسکتبال مثل شغل خلبانی است. خلبان باید ساعت های مشخصی پرواز داشته باشد تا خلبان حساب شود. بازیکن بسکتبال هم باید بازی کند تا تجربه کسب کند. هیچ بازیکن بسکتبالی در جهان نمی تواند تنها با تمرین کردن در باشگاه و روی نیمکت نشستن در بازی های مهم خودش را برای دقایق حساس در بازی آماده کند. پس اگر مربیان حاضر نیستند بازیکنان جوان را بازی بدهند و تیم های ملی هم بازیکنان جوان را در بازیهای حساس به زمین نمی فرستند پس کجا باید این بچه ها بازی کنند تا تجربه کسب کنند؟

برای حل این مشکل نیازی نیست که راه حل را اختراع کنیم. فقط کافیست ببینیم کشورهایی که بسکتبال دارند چه میکنند. فقط کافیست ببنیم چطوری بازیکنی جوان مثل اون ترنر (از تیم فیلادلفیا) که مدتی کمی است به این تیم پیوسته به بازیکن کلیدی این تیم در بازی های حذفی تبدیل میشود. این جوان تجربه بازی زیر چنین فشاری را کجا کسب کرده است؟ یا چطور بسیاری از بازیکنان جوان نخبه دیگر که به لیگهای حرفها ای اروپا میپوندند از همان سال اول جز بازیکنانی فیکس قرار میگیرند؟ 

تنها راه پرورش یک بازیکن جوان تمام عیار اینست که او دقایق زیادی بازی کرده باشد. منظور بازی های تمرینی نیست. بازی های رسمی و تحت فشار. اگر بازیکنی در بازی های نزدیک و تحت فشار بازی کرده باشد میتواند خود را برای بازی های نزدیک و تحت فشار در لیگ های بزرگتر آماده کند. اینکه ما یک بازیکن جوان و مستعد را بنشانیم روی نیمکت یک تیم حرفه ای و هر وقت تیم بیست امتیاز جلو افتاد او را به زمین بفرستیم و تا دو تا شوتش گل نشد او را بیرون بکشیم نه تنها برای آن بازیکن ثمری ندارد بلکه روحیه و جرات او را هم تحلیل برده ایم. آیا هیچ تیمی لیگ برتری ما اجازه داده بازیکن جوانش دوازده باز در یک نیمه شوت بزند. حتی مربی تیم ملی ما ( ماتیچ) در بازی های جام جهانی و آسیایی ووهان برای بازیکن جوانی چون ارسلان کاظمی هیچ بازی یا نقش خاصی طراحی نکرده بود و هر چه آن جوان انجام میداد بر اساس غریزه و استعدادش بود. اینکه بازیکنان جوان در تیم های ما نقش کلیدی ندارند انها را برای مسوولیت پذیری و پر کردن نقش های کلیدی آماده نمیکند. ما باید رقابت های آموزشگاهی و دانشگاهی را جدی تر برگزار کنیم، تعداد بازی های باشگاهی رده ها نونهالان، نوجوانان و جوانان را چند برابر کنیم. باید لیگ های طولانی تری برگزار کنیم تا فرصت بیشتری برای بازی کردن برای بازیکنان جوان ما بوجود آید. باید سالن های بسکتبال را در هنگام بازی های آموزشگاهی و باشگاهی جوانان پر از تماشاچی بکنیم تا بازیکنان جوان ما بازی تحت فشار را بیاموزند و تجربه کسب کنند که زیر فشار روحی تماشاگران حریف چگونه باید عمل کرد. اگر اینگونه بازیکنان را تربیت کرده بودیم اکنون شاهد این مسخره بازی هایی که بازیکنان حرفه ای و بزرگسال ما آین روزها در هنگام بازی های باشگاهی در میآورند نبودیم. تعداد زیاد بازی های آموزشگاهی و باشگاهی در رده های سنی غیر از بزرگسالان مزایای دیگری نظیر تربیت داور و مربی های جوان را هم دارد که ناگفته پیداست. نباید بگذاریم جوانان و نوجوانانمان بعد از پانزده یا شانزده بازی در یک فصل بقیه سال را به یللی و تللی بگذرانند. لیگ های تابستانی، بازی های چند جانبه، لیگ های محلی و بازی های نمایشی رسمی جایی است که بازیکنان جوان ما میتوانند چوب خط دقیقه بازی خود را پر کنند.باید تمرین های باشگاهی متمرکز روی بازی کردن باشد. تمرین کردن روی یک تکنیک فردی و یا قدرت بدنی کاری نیست که بازیکن در هنگام تمرین تیمی انجام دهد. هیچ تیم باشگاهی درست و حسابی را در دنیا نخواهید دید که در هنگام تمرین رسمی بازیکنانش تمرین شوت با پا بکس بکنند. تمرین بسکتبال یعنی بازی کردن تحت کنترل. توصیه اکید من اینست که جوانان مستعدمان که این روزها روی نیمکت تیم های سوپرلیگ خاک میخورند و سماق میمکند را از آن تیم های جدا کنیم و به لیگ هایی بفرستیم که حداقل سالی  1600تا 2000 دقیقه بازی رسمی داشته باشند و هر وقت در حدی رسیدند که تیم های سوپر لیگ بتوانند به آنها نقشی موثر و جدی بدهد آنها را به تیم های سوپر لیگ برگردانیم. تجربه نشان داده که حضور این بازیکنان جوان بدون نقش  در تیم های بزرگسالان معایبی هم داشته . بزرگترین معایب ان اینست که این بازیکنان جوان قالتاق بازی، سیاسی کاری و زیر آب زنی را از بازیکنان بزرگسال که به اقتضای وضعشان در تیم مجبورند اینگونه باشند می آموزند و این چیزی نیست که آینده بسکتبال ما به آن نیاز داشته باشد

Posted
AuthorKaran Makvandi


ایران از دیرباز مهد عجایب بوده و هنوز هم هست 

جزییات قضیه را میتونید اینجا بخونید ولی کلیات داستان اینه که در بازی اخر مهرام و الریاضی لبنان که برای قهرمانی اسیا میجنگیدند اینقدر تماشاچی اومد که نه تنها سالن آزادی پر شد بلکه بیرون سالن هم یک عالمه تماشاچی معطل موندند. بین این تماشاچی ها چند تا خبرنگار هم بوده که ظاهرا بدلیل شلوغی نتونستن به داخل سالن راه پیدا کنند. اینجوری که از گزارشات بر میاد رییس فدارسیون شخصا اومده دم در و دو سه نفر را راه داده که از اقوام ایشان بودند. حالا همه یقه ایشون را گرفتن که چرا فک و فامیل را اوردی تو و نشوندی توی جایگاه ولی ما که خبرنگار بودیم پشت درموندیم. بنده خدا هم در جواب گفته: چرا به خود من نگفتین که بیرون گرفتار شدین. اگه من زنگ میزدین شخصا میآمدم و می آوردمتون تو. آخرش هم شاکی شده که حالا قهرمان اسیا شدیم شما را به علی بی خیال بشین۰

اینکه روش کار در ایران به این شکله که یک خبرنگار برای راه پیدا کردن به یک سالن بسکتبال باید به شخص رییس فدراسیون زنگ بزنه تا خودش بیاد در را باز کنه و شما را راه بده نشون میده که ظرفیت مدیریت بسکتبال ما کجاست. مثل همیشه مشکل نداشتن سالن مطرح شده که کاملا قابل قبوله و هنوز هم جای تعجبه که چرا بسکتبال ما سالن نداره ولی واقعا اوضاع اینقدر قاراشمیشه که رییس فدراسیون باید خودش بلند بشه بیاد در را باز کنه و شما را راه بده تو؟

 توی این مملکت به اندازه کافی پول هست که باهاش بشه سد ساخت و قبل از افتتاح سوراخ بشه و عین خیال کسی نباشه. در ایران پول به اندازه کافی هست که بشه راه اب ( ببخشید مترو) درست کرد که وقتی توی شهر سیل میاد اب را ول کنی اونجا. توی ایران به اندازه کافی پول هست که بشه هر کسی هر چقدرشو بخوان بالا بکشن و بیان  توی تورنتو باهاش قصر بخرن و به ریش مردم بخندن، اب از آب تکون نخوره ... ولی اینقدر پول نیست که بشه توی سی سال گذشته یه سالن بسکتبال درست کرد که وقتی فینال باشگاهی آسیا را میزبانی میکنیم ابرومون نره۰

امروز یکی از خواننده های این وبلاگ برایم لینکی را فرستاد که به مقاله ای در انتقاد از مدیریت فدراسیون بسکتبال و مستقیما برادان مشحون که مدیریت این فدراسیون را برعهده دارند اشاره کرده بود. نویسنده این مطلب که در وبسایت« مرکز رسانه ای ورزش ایران» منعکس شده بود ناشناس است اما من اول تصور کردم خود فدراسیون این مطلب را انتشار داده تا به دیگر منتقدان نشان دهد که چه افراد مغز شیرینی از آنها انتقاد میکنند۰

این مطلب پاسخ دهنده یکی سوال من بود که چرا این فدراسیون با این همه دشمن هنوز سر پاست؟ هیچ چیزی بهتر از دشمن ابله نیست. اگر نویسنده این مطلب نماینده دسته ای از مخالفان فدراسیون مشحون هاست، یا نماینده آن دسته ایست که قرار است بعد از این فدراسیون به سر کار بیاید ، واقعا به این موضوع ایمان اوردم که « هرمدیریتی توی این مملکت عوض شده، گروه بعدی اشغال تر از قبلی ها بودند»۰

این مطلب سراسر عقده که به شکل برنامه های پروپاگاند دولتی نوشته شده بود یک نکته بسکتبالی هم نداشت. هر کسی با ذره ای  عقل سلیم این مطلب را بخواند این فدراسیون میشود. در اینجا فقط به گوشه ای از خزعبلات این نوشته اشاره میکنم ( پاراگراف های بولد نقل قول مستقیم از این مطلب است

به هر حال هرکس که دغدغه ای در زندگی شخصی اش نداشته باشد از کنار این مسائل هم به راحتی می گذرد. داشتن املاک شخصی در امریکا و آرامشی که او و خانواده اش چند سالی است به دست آورده اند مسلم است که شرایط زیردستان چندان به چشم نمی آید و حتی زمانی برای فکر کردن به آنها وجود ندارد

بالاخره نفهمیدیم آقایان دغدغه دارند یا ندارند. لطفا یکی توضیح بده معنی این پاراگراف چیه؟ یکی نیست بگه اگه ناراحت املاک اقایون توی خارج هستی چرا یقه حاج آقا خاوری و بقیه مفت خورهای از این دست را نمیگیری؟

به یاد آوریم بازی های پارالمپیک 2008 پکن را؛ جایی که بسکتبالیست های جانباز و معلول ایران پای اعتقاداتشان و سیاست استراتژیک کشورشان ایستادند و حاضر به قبول همه عواقب آن یعنی محرومیت 4 ساله از حضور در میادین ورزشی شدند. حالا این مسئله را مقابل کسی بگذارید که اصلا به سیاست اهمیت نمی هد و تنها بازی بسکتبال برایش اهمیت دارد. 

اگر اینگونه باشد که برادران مشحون به سیاست اهمیت نمیدهند این نشون دهنده اینکه که چقدر شعور دارد و همین بیرون ایستادن از سیاست باعث شد که اون گندکاریهایی که در فدراسیون بسکتبال هر روز این فدراسیون را تا مرز تحریم فیفا جلو میبره پیش نیاد. اگر منظور این نویسنده بازی نکردن در برابر اسراییله ِ، هنوز یادمون نرفته که رضا مشحون چطوری تونست مشکل بازی نکردن تیم نوجوانان و احتمال تحریم همه تیم های فدراسیون در جام جهانی در ارژانتین را ماست مالی کنه و قضیه به خیر گذشت . شاید حرکتی که این مرد کرد قوی ترین کاری بود که فدراسیون مشحون ها در طی ریاستشون در چهارچوب روابط بین الملل انجام داده اند۰

 ه جای آنکه به آن دردها برسند پای گفتگو با رسانه های بیگانه می پردازند و از گفتگو با آنها هم هیچ ابایی ندارند! رادیو فردا و رادیو زمانه که علاقه خاصی به این دو برادر ایرانی دارد بارها به بهانه های مختلف با آنها به گفتگو پرداخته

وقتی شنیدم که در جام جهانی بسکتبال در ترکیه فدارسیون گفتگو بازیکنان و مربیان را با رسانه ها فارسی زبان خارج ممنوع کردند  تعجب کردند اما ظاهرا این بندگان خدا از این تیپ منتقدین می ترسیدند که به جای انتقاد از روش مدیریت بسکتبال کشور گیر دادن به رادیو فردا و زمانه۰

نمونه آن عدم تحقیق درباره سرمربی اسرائیلی الاصل تیم ملی بسکتبال روسیه است تا در المپیک 2008 پکن خوش و بش بازیکنان تیم ایران با او سوژه رسانه های عربی شود و حتی برخی رسانه های رژیم صهیونیستی هم این مسئله را آن قدر بزرگ کنند

طبق نظر این منتقد فدراسیون بسکتبال را با همین وضع نصف و نیمه اش باید تعطیل کند و یک مشت مامور اطلاعاتی استخدام کند که از پیشینه همه کسانی که ممکن است در مسابقات بین المللی یک لبخندی به بازیکنان ما بزنند اطلاع حاصل کند تا خدای نکرده مثل مرحوم آقای بزرگ در جوانی با مارلین دیتریش ابگوشت بزباش نخورده باشند۰

این بی توجهی ها به اینجا هم ختم نمی شود؛ چراکه بازیکن امریکایی که از دو سال قبل در لیگ ایران مشغول به فعالیت بود ظاهرا با اهدافی غیر از بازی بسکتبال وارد ایران شده بود و چه چیزی بهتر از این که در غفلت مسئولان بسکتبال ایران دست به ساخت مستند ضدایرانی و اسلامی بزند!

این بنده خدا در اینجا اشاره به فیلم مستند «کار ایران» ساخت مستند سازی امریکایی اشاره میکنه. یکی نیست از این منتقد بپرسه که اینکه یک بازیکن باشگاهی در زمان فراقتش چکار میکند چه ربطی به فدراسیون بسکتبال داره. اگر این فرد کار غیر قانونی کرده که باید توسط مسوولین قضایی کشور مجازات بشه. در ضمن این فیلم که ضد ایرانی نامبرده شده نشون میده که زن ایرانی به غیر از بچه اوردن و ظرف شدن کار دیگه ای مثل « فکر کردن» و  «شخصیت اجتماعی داشتن » هم میتونه بکنه

«کوین آلفونسو سپارد» که اتفاقا سابقه حضور در لیگ اسرائیل را هم داشته با استفاده از شرایط موجود در بسکتبال به بهترین شکل سوءاستفاده از موقعیت را کرد تا در نهایت این مستند با همکاری یک تهیه کننده مخالف ایران ساخته شود و مقابل دیدگان بهت زده مسئولان فدراسیون قرار بگیرد. 

این منتقد معتقده که اگر یک بازیکن خارجی در اسراییل بازی کرده نباید توی لیگ ما بازی کنه. فقط کافیه یک خشک مغز هایی از این دست ایده بدهند تا فدراسیون بسکتبال ما هم مثل فدراسیون فوتبال هر روز در معرض تحریف فدراسیون جهانی قرار بگیره

ارتباط مستقیم یکی از برادران مشحون بعنوان بادی گارد نخست وزیر سابق شاه معدوم یعنی هویدا، پیشینه نه چندان خوشایند و منفی است که ظاهرا در این خانواده پرجمعیت نقطه تاریک به حساب نمی آید و همین بس که حالا شاهد پررنگ شدن بی اخلاقی ها در میان ورزشکاران این رشته بود!

این یکی را به خر بگی میخنده. فحش خوار مادر دادن در استادیوم های شهرستان ها و تهران اولا که چیز جدیدی نیست ثانیا چه ربطی به بادی گارد نخست وزیر داره؟انگار فدارسیون بخش نامه فرستاده و فحش های مجاز را در ورزشگاه ها ترویج کرده. تازه داستان این خانواده پر جمعیت را ما سر در نیاوردیم. لابد این منتقد رفته توی فیس بوک و مشحون ها را جستجو کرده و دیده تعدادشون از خودش و رفیقاش توی دخمه بیشترن و خیلی بهش بر خورده۰

معرفت خرج می کنند که بدون او به هیچ سفر خارجی نمی روند و انواع و اقسام پست های فدراسیون را به پیرمرد بی اعصاب بسکتبال سپردند یعنی حسن نوربخش

یعنی خداییش از همه ایراد های حسن نور بخش این منتقد فقط توانست « پیر مرد بی اعصاب» را به او نسبت دهد۰

 در اینکه فدراسیون بسکتبال تمام تلاش خود را کرده است که صدای مخالف شنیده نشود بحثی نیست اما وقتی مخالفان فدارسیون از قماش این منتقد بی نام و نشان هستند این فدراسیون سالهای سال پایدار خواهد بود۰

Posted
AuthorKaran Makvandi
Categoriesغرغر

بلاگ پست "پیشکسوت بی اعصاب کت و پت فدراسیون را رو میکند" برای خودش سرو صدایی به پا کرده. این اولین بلاگ پست وبلاگ یادداشتهایی توپ سرگردان است که به یک منبع فارسی زبان در داخل ایران لینک داده و بین خوانندگان داخل نظرات مخالف زیادی داشته. بیشتر خوانندها معتقد بودند که این آقایی که بنده به حرفهاش لینک دادم خودش اوضاعش بی ریخته

 اگر بخواهم نظرات را در سه دسته جمع بندی بکنم شاید بهترین عنوان ها به شرح زیر باشه

یک : بابا این یارو لوطی پای نقاره هم نیست چه برسه به پیشکسوت بسکتبال

دو: آقا کارن شما خبرنداری؛ اگه این بکتاش به بالا مالا ها وصل نبود اینجوری جرات نمیکرد قد قد کنه

سه : خداییش اگر بکتاش رییس فدراسیون بشه وضع بسکتبال از اینی که هست بدتر میشه ، صد رحمت به همین فدراسیون  

در مورد اظهار نظر اولی راستشو بخواهید من به عنوانی که اون وبسایت به این ادم داده بود بسنده کردم والا خود من هم که الان یه پا پیشکسوت هستم تا حالا اسم این آقا را نشنیده بودم (البته اینکه من اسم ایشون را نشنیده بودم دلیلی به پیشکسوت بودن یا نبودن ایشون نیست). بهرحال پیشکسوت یا پسکسوت باید دید طرف حرف طرف چیه نه اینکه شناسنامه طرف را زیر و رو کنیم. در مورد اظهار نظر دوم که بکتاش به اون بالا بالاها وصله، باید گفت که اگر تصور عامه اینه که برای انتقاد از یک فدراسیون ورزشی در ایران باید به بالا بالاها وصل بود خود این دلیل دیگری است که در نظام بسکتبال ایران چه فاجعه ای به لحاظ آزادی بیان در جریانه . البته در ایران از قدیم هم رسم بود که هر کسی برای نون خوردن باید به یک جایی وصل باشه پس اینکه فدراسیون فعلی ده ساله سر کاره و صدای هر کسی که دلشون خواسته را خفه کردند، نشون میده که اون جایی که فدراسیونی ها بهش وصلن از جایی که این آقا بهش وصله خیلی کت و کلفت تره. پس خطری فدراسیون را از طرف این آدم تهدید نیمکنه

اما اون اظهار نظر آخر به نظرم بیشتر از بقیه قابل بررسی تر میاد. این حرف را هم قبلا هم از آدمهای دیگه ای که دل خوشی از فدراسیون فعلی نداشتن شنیده بودم. مثلا خیلی ها بهم گفته بود که حسن اقا بیک که اینقدر از فدراسیون انتقاد میکنه خودش عمرا اگه بتونه یکدونه از این قهرمانی های را که اینها با همین وضع قارشمیششون گرفتن به دست بیارن. اینکه مخالفان فدراسیون خودشون اگر مصدر کار بشن میتونن قهرمانی به دست بیارن یا نه بیشتر به این ربط داره که ببینم نقش فدراسیون در قهرمانی چی بوده. فدراسیون یکی از وظیفه هاش اینه که تیم ملی انتخاب کنه، مربی ملی استخدام کنه، هزینه سفرهایی خارجی تیم را بده و نماینده ایران در سازمانهای بین المللی مرتبط با بسکتبال باشه. وظیفه فدراسیون این نیست که شوت های صمد گل بشه، مهدی کامرانی بتونه درست کراس اور بزنه یا حامد حداددی بتونه ریباند کنه. اینی که بسکتبال ما خوب باشه به بضاعت ورزش ما ربط داره. ربط مستقیمی به فدراسیون نداره .بضاعت بسکتبال به زیر ساخت اون ورزش در ایران ربط داره. اگر زیرساخت ورزش توی یک کشور درست و حسابی باشه طبیعه که تیم منتخب فدارسیون که نماینده ملی کشوره هم نتیچه میگیره. یک مثال میزنم که قضیه بیشتر روشن بشه . تصور بکنید رییس فدراسیون بسکتبال آمریکا باد به غبقبش بندازه که اهای ملت این شونصد تا قهرمانی جهان و المپیک اثر مدیریت مدبرانه فدراسیون ماست... اینجاست که باید گفت: زر اومدی قرمه سبزی! ( از تکه کلامهای مربی سابقم) . اخه  مگه درک روز یا کوین دورنت را فدراسیون بسکتبال آمریکا تربیت کرده که الان باهاش پزمیدی! حالا از اون ور تصور کنید رییس فدراسیون بسکتبال سریلانکا بدلیل نتایج نامطلوب بسکتبال این کشور زیر سوال بره. اخه یکی نیست بگه کشوری که نود و هشت درصد مردمش زیر صد و شصت و پنچ سانت هستن و از بس فسقلی اند باید در مغازه های لباس فروشی کودکان لباس بخرن را چه دخلی به بسکتبال داره. حرف من اینه که نتایج تیم ملی یک کشور تنها معیار سنجش عملکرد یک فدراسیون نیست. به همین دلیل این همه به قهرمانی ها یان فدراسیون ننازید. اگر این فدارسیون ادعایی داره باید نشون بده که در همگانی کردن بسکتبال چیکار کرد؟ در کمک به ایجاد زیر ساختهای بسکتبال چه آجری روی آجر گذاشته؟ در مورد اعمال نفوذ در سازمانهای بین المللی بسکتبال چیکار کرده؟ 

مدیریت فدراسیون فعلی درسته که روش کارش استفاده از مشت اهنینه ولی خودشون هم میدونن که در با این وضع قارشمیش مملکت بلبشو سنگ روی سنگ بند نمیشه . تازه اگه بخوان کار زیر بنایی بکنن نتیجه اش به عمر اینها قد نخواهد داد و مدیریت بعدی همه نتایج کارهایی اینهای را به حساب خودش میگذاره. این بود که بالاخره بعد از چند دوره مدیریت فدراسیون که یک تعداد جوون با استعداد و قد بلند به پستشون خورد با خودشون گفتن که اقا فدارسیون داری را بی خیال بچسبیم به تیم داری. همین بود که چسبیدن به تیم داری و مقام اوردن که هم سریع و السیره و هم سه سوت میشه مدال ها را کوبید توی صورت هر کسی که قد قد میکنه و هم اینکه ملت نمیپرسن این بازیکن ها از کجا اومدن.  همین مدال ها، که روز به روز گرفتنشون حتی توی همون اسیا هم داره سخت تر میشه، پایه ای شده برای این بامبول که " درسته که مدیران فدراسیون دهن هرکی حرف بزنه را میبندند ولی خداییش کارشون درسته ! ببین چقدر مدال اوردن".   میدونید این توجیه کدوم ادمهاست؟ همونهایی که میبینن که فدراسیون چطوری مخالفانشون را حذف میکنه ولی از ترس از نون خوردن افتادن میگن : باز هم صد رحمت به همین ها... هر کی رفت یکی خر تر از اون اومد سر کار. به جون آقا، اگه اینها برن و امثال بکتاش بیان روی کار وضع از اینی که هست بدتر میشه... حالا ما مرده شما زنده

Posted
AuthorKaran Makvandi
Categoriesغرغر
2 CommentsPost a comment