indecent-proposal-1095-16x9-large.jpg

موضوع از اینجا شروع شد که مریم طوسی قهرمان دو میدانی زنان ایران در صفحه فیسبوکش به خبری اشاره کرد که در رسانه های رسمی ورزشی کمتر انعکاس یافت. خبر در مورد مشکلات زهره صابری سرپرست یکی از تیم های بسکتبال زنان در تهران بود. وقتی که او به شرکت ها و سازمانها مراجعه میکند تا حمایت مالی این آنها را برای گرداندن تیمش طلب کند صاحبان این شرکت ها پیشنهادهای بیشرمانه ای را به او مطرح میکنند. جزییات قضیه را در اینجا بخوانید اما کلیات موضوع از این قرار است که صاحبان شرکت ها از زهره صابری خواسته اند که  خودش و بازیکنانش در میهمانی های صاحبان شرکت حضور پیدا کنند و با این آقایان مهربان تر باشند تا ازپشتبانی مالی لازم بر خوردار شوند

این خبر در صفحه فیسبوک مریم طوسی انگیزه ای شد که بیش از صد نفر درباره ان اظهار نظر کردند. تقریبا همه اظهار نظرات در حد غرغرهاییست که در تاکسی های خطی میدان رسالت تا بنی هاشم سالها شنیده ایم. چیزهایی از این دست: خاک بر سر مدیران این مملکت؛ مسولین کجان؟ ای  بی شرفها؛ درود بر تو بانوی با شرف اریایی؛ باید این جور آدمها را افشا کرد؛ کوروش بیدار شو که از ایرانت هیچی نمونده؛ تازه این یکی ازتربیتهای جمهوری اسلامیست از وقیحترهاش خواهیم دید

مشکل کجاست؟

در ورزش ما واژه حرفه ای شدن به دلیلی که هنوز برای من ناشناخته است با واژه های پیشرفت و ترقی مترادف شده است. همه میخواهند لیگ ها حرفه ای راه بیاندازند بی انکه به این نکته توجه کنند که ورزش حرفه ای اصولا بر پایه یک بیزنس کیس یا طرح کسب و کار پایه ریزی میشود . طرح کسب و کار به این معناست که محصولی یا خدماتی  تولید شود که مشتری یا مخاطب حاضر است بابت آن پول پرداخت کند. وقتی مشتری حاضر شد بابت محصول یا خدماتی که دریافت میکند پول پرداخت کند انوقت است  که این کسب و کار میتواند گردش مالی داشته باشه. ورزش بانوان در ایران به دلیل مشکلات ناشی از قوانین و عرف جامعه چگونه میخواهد محصولی یا خدماتش را به دست مشتری برساند؟ وقتی که پخش تلویزیونی مسابقات ورزشی زنان از گناهان کبیره است, زنان ورزشکار ما حق کسب درآمد از طریق تبلیغات را ندارند و محوطه سالن های ورزشی زنان در سی و اندی سال گذشته از نیروگاه های اتمی شدید تر محافظت شد اند تا خدای نکرده تشعع رادیو اکتیو ورزش کردن زنان مردان غیور ما را حالی به حالی نکند، چگونه میتوان محصول این لیگ حرفه ای را به دست مشتری رساند و از آنها پول طلب کرد؟ اگر پول مشتری وارد لیگ حرفه ای بسکتبال زنان ما نمی شود پس این چطور کسب و کاری است؟ اینجاست که مسوولین تیم ها باید اعتبار لازم برای گرداندن تیم را از راه های ابتکاری چاره کنند  

یکی از این راه ها جذب اعتبار از سوی اسپانسر و تامین کننده های مالی است. اما تامین کننده مالی ایرانی که پولش را در لیگ بسکتبال زنان خرج میکند چه بازگشت سرمایه ای دارد؟ آیا این کار را برای قربت باریتعالی و پاکی قلبشان انجام میدهند؟ یا برای آن ده درصد معافیت مالیاتی که به راحتی با رشوه به مویدی مالیاتی میتوان انرا خرید؟ تامین کنند مالی ایرانی که یا یک شرکت دولتی است که با پول یا مفت نفت میچرخد یا یک شرکت خصوصی است که خدا میداند در وضع اقتصاد موجود در کشور با چه روشی خرج و دخل میکند. در هر دو حالت قابل تصور نیست که یک حمایت کننده مالی بابت کمکی که به تیم ورزشی میکند چه بازگشت سرمایه ای خواهد داشت

اینجاست که برخی این صاحبان سرمایه ، با اتکا به پولشان و احساس امنیتی که همین پول در جامعه بی قانون ایران برای انها هدیه آورده به خودشان اجازه میدهند که با زن ورزشکار ایرانی مانند زنان تلفنی (دوستان اگر پیشنهاد بهتری در مورد این عبارت دارند بفرستند تا تصحیح شود ) بر خورد کنند. در گذشته روابط جنسی خارج از خانواده ( انچه در قدیم روابط نامشروع خوانده میشد) در این حد بود که صاحب حجره یا حاجی بازار زن جوانی را صیغه ( یا بدون صیغه) در اختیار میگرفت و با تامین زندگی اش او را به عنوان ابزار تطمیع جنسی اش قرار میداد. این وضع یک قرارداد نا نوشته اجتماعی بود که هم به دختری که از لایه های محروم جامعه آمده بود و  تصمیم گرفته بود راه کوتاه تری برای تجربه زندگی کردن مثل ثروتمندان را را بیازماید شانسی میداد و هم به آن مرد میان سال اجازه میداد که برای ساعتی هم که شده زندگی از دست رفته جوانیش را دوباره بدست آورد.  عمیق تر شدن فاصله بین فقیر و غنی و محو شدن روزافزون طبقه متوسط از جامعه امروزی ایران این باور که «هر چیزی خریدنی است» را جامعه بیش از پیش نهادینه میکند. شاید در گذشته های دور مردان زن باره پیشنهاد بی شرمانه شان را  تنها با زنانی خاص در میان میگذاشتند اما اکنون این پیشنهاده ها به هر کسی داده میشود. منشی شرکت، همکار اداری، تحویل دار بانک، خانم دکتر دندان پذشک، زن همسایه و الان قهرمان ورزشی ... همه و همه شانس برابری برای دریافت چنین پیشنهاد های بیشرمانه ای دارند

Posted
AuthorKaran Makvandi
Categoriesغرغر
​استادیوم دوازده هزار نفری متیو نایت خانه تیم اورگن داکس است

​استادیوم دوازده هزار نفری متیو نایت خانه تیم اورگن داکس است

ارسلان کاظمی، شانس شماره یک بسکتبال ایران برای شرکت در لیگ ان بی ای، افتاب تگزاس را با آسمان ابری اورگن عوض کرد. اورگن ( یا اورگان) ایالت وسیعی است در شمال غربی آمریکا و همسایه شمالی ایالت کالیفرنیاست. جنگل های کاج و صنوبر وسیع، سواحل زیبای اقیانوس آرام و هوای مه آلو و ابری اورگن مهمترین مشخصه های این ایالت است. 

​میراث بسکتبال در ایالت اورگن به پررنگی تگزاس نیست اما وجود پایگاه های پر قدرت بسکتبال چون پورتلند تریل بلیزرز و دانشگاه های این ایالت، اورگن را به بهشت بسکتبال دوستان تبدیل کرده. دانشگاه اورگن ( یونیورسیتی او اورگن- با اورگن استیت اشتباه نشود) درسال 1876 در مرکز اورگن شهر یوجین تاسیس شد و یکی از مهمترین دانشگاه های این ایالت است. تیم بسکتبال دانشگاه اورگن، اورگن داکس یا مرغابی های اورگن، جزء تیم های دیویژن یک ان سی دابل ای و در گروه پَک 12 قرار دارد. گروه پَک 12 یکی از پررقابت ترین گروه های ان سی دابل ای است که تیم هایی قدری چون یو سی ال ای برویینز ( تیمی که  سورن دارغوسیان عضو ان است)، یو اس سی تروجنز و اریزوتا استیت در آن قرار دارند. اورگن داکس در سال 1939، اولین سال تاسیس ان سی دابل ای، قهرمان این رقابت هاشد و آن مدال تنها مقام قهرمانی این دانشگاه تا به امروز است. سال گذشته تیم اورگن داکس در مجموع 347 دانشگاه و موسسه آموزش عالی در دیویژن یک از نظر امتیاز آوری در هر بازی مقام دهم، از نظر ریباند مقام صدو پنجاه و دوم، از نظر پاس منجر به گل مقام هجدهم و از نظر درصد شوت گل شده چهل و دوم بود که تقریبا همه این آمار ها از تیم قبلی ارسلان، رایس آوولز، بهتر بود. تیم دانشگاه اورگن از نظر مقام آوری تاریخی در مسابقات دانشگاهی آمریکا مقام بیستم را به خود اختصاص داده است. آرن بروکس ( ساکرامتو کینگز) و لوک ریدناوور ( مینه سوتا تیمبرولوز) از دانش آموختگان این دانشگاه هستند و امیدوارم به این نامها ارسلان کاظمی هم افزوده شود. 

Posted
AuthorKaran Makvandi

ESPN 30 For 30 Trailer. No copyright Infringement Intended. Just spreading the word.

مردی جوان با دست خالی سودای به دست آورده قطعه سندی تاریخی را در سر میپروراند. سندی که بهای آن چهار میلیون و سیصد هزار دلار است! حکایت ان مرد  دستمایه فیلم مستندی است با نام «هیچ کجا مثل خانه نیست». این فیلم روز سیزدهم ماه اکتبر امسال از شبکه ورزشی ایی اس پی ان آمریکا پخش خواهد شد۰

جیمز نیسمیث، مدرس وزرشی کانادایی و مخترع ورزش بسکتبال، قوانین اولیه این ورزش را در سیزده ماده تدوین کرد. اگر چه بازی بسکتبال امروزی شباهت چندانی به آنچه که او در سال ۱۸۹۱ در کالج کوچکی در اسپرینگ فیلد ماساچوست اختراع کرد ندارد اما  قوانین سیزده گانه او کم  و بیش بدون تعییر به عنوان پایه اصلی داوری در بسکتبال استفاده میشود. او این قوانین سیزده گانه را روی دو برگ کاغذ با ماشین تحریر تایپ کرد و سالهای در تابلوی اعلانات مدرسه بین المللی وای ام سی ای در اسپرینگ فیلد الصاق شده بود. جیمز نیسیمث پس از اسپرینگ فیلند به شهر لارنس در ایالت کنزاس رفت. لارنس خانه دانشگاه کنزاس و تیم مشهور کنزاس جی هاوکز است . او بسکتبال مدرن را درهمین دانشگاه پایه ریزی کرد. نیسمیث از سال ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۹ به عنوان اولین مربی بسکتبال دانشگاه کنزاس و طبیعتا به عنوان اولین مربی بسکتبال در جهان مشغول به کار بود. او تا زمان مرگش مشاغل مختلفی را در همین دانشگاه پذیرفت و نهایتا در سال ۱۹۳۹ از دنیا رفت و پیکرش در آرامگاهی در همان شهر به خاک سپرده شد. موضوع  فیلم «هیچ کجا مثل خانه نیست» در مورد رویدادهای سال  ۲۰۱۱ ، هنگامی که دستنوشته اصول سیزده گانه جیمز نیسمیث از سوی موسسه حراج ثاثبی لندن برای خرید عموم ارایه شده است. یکی از مربیان دانشگاه کنرس که بر این باور بود که این دستنوشته باید به خانه اصلی اش، دانشگاه کنزس، بازگردد تلاشش را برای جمع کردن پول برای شرکت در این حراج بی سابقه در این فیلم مستند به تصویر کشید. با اینکه کسی نمی دانست که نهایتا این سند به چه بهایی فروخته خواهد شد، این مربی جوان به دنبال رویایش از این شهر به آن شهر رفت تا پول و پشتبانی لازم را برای خرید این سند را تهیه کند۰

آین  دو برگ سند ۱۲۱ ساله در حراج ثاثبی به بهای چهار میلیون سیصد هزار دلار فروخته شد